تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و نود و هشتم
زمان ارسال : ۱۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
خیالش تا حدود زیادی راحت شده بود. همین که آوا در پیامهایش با او بیشتر احساس راحتی میکرد و مثل چند روز اول در فرار نبود نشانهی خوبی بود. به خودش نمرهی خوبی میداد؛ در این یک هفتهی پر دردسر و پر مشغله به جز حرف زدن و پیام دادن زحمتی نکشیده بود اما با همین هم توانسته بود دل او را رام کند. اما از این به بعد کارش سختتر میشد. میدانست آوا این بار تمام تلاشش را میکند تا به احساسش تکیه
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
تنها بمونه یه کم بهش فشار بیاد شاید دست بجنبونه.😂😁
۵ ماه پیشمیرزایی
10عالی وزیبا
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۵ ماه پیشZahra.s
11اینجا حس کردم صدرا عاشق آوا نیست فقط دوسش داره شاید این دوست داشتن زیاد باشه ولی عشق نیست . نمیدونم شایدم اشتباه میکنم ولی مطمئنم در آینده احساس آوا و صدرا خیلی عمیق تر درگیر هم میشه عالی بود
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
صدرا خیلی عاقله. شاید همین زیادی عاقل بودن یه جاها جلوی دست و بال ادمو میگیره.
۵ ماه پیشاسرا
10وای همش بهونه ممدوبرای بداخلاقی پروین یادم میادمیخندم 🙏🤣💞
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
😁😂😂😂
۵ ماه پیشیانا
00درود صدرا میخواد زودتر به آوا برسه اما خانم اصغری یعنی همایون نسبت به امیرحسین در اولویت بود اشکال نداره امی حسین هم خدایی داره😔
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
امیرحسین طرفدار زیاد داشت بچه. ولی ناکام موند اینجا.
۵ ماه پیشAa
00ممنون زیبا بود 👏🌹
۵ ماه پیش
سیتا
10خوب بود صدار حسابی تنهاست همه رفتن دور دور