تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و نود و پنجم :
راستش از این که موضوع را برای ننه باز کردم پشیمان شده بودم. ننه با تمام خوب بودنش هنوز تفکرات سفت و سخت گذشته را داشت و گاهی محافظهکار میشد. هنوز هم به شدت نگران آبروی بچههایش بود و ترس این را داشت که خداترسی از یادمان برود و جایی پایمان را کج بگذاریم. این محافظهکاری و نگرانیاش در مورد دختران و نوههای دخترش بیشتر هم خودش را نشان میداد.
میگفت چرا اینقدر سریع به فکر کس دی
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ستاره
۲۰ ساله 40ای جان چه ننه تاجی تیزی داره 👏👏خوشم اومدحواسش به همه چی هست، دلم پارت باصدراخواست😃😃🤣😂
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
دلم از دلبریای صدرا رو خواست😅🥰
۷ ماه پیشAa
10چه زبلیه ننه باریکلا👏🌹
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
دوسش دارم.😁
۷ ماه پیشZahra.s
00اوه عجب کماندوهه این ننه
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۷ ماه پیشیانا
20درود آفرین به آوا نمیخواد فعلاًباصدراوارد رابطه رسمی بشه.
۷ ماه پیش
سیتا
00مثل همیشه عالی چه ننه زرنگی