پارت چهل و نهم :

فلورا لبخند زد رو به من اشاره کرد
- اومدم پیش ماتیلدا تا وقتی که لباساش برسه باهم حرف بزنیم.
لئون نگاهی به من انداخت و بدون اینکه اخم و جدیت از روی صورتش بره رو به فلورا گفت :
- میدونی که اگه از تایم قرصهات بگذره...
فلورا چشماشو به سمت بالا چرخوند و گفت :
- تشنج میکنم و میمونم رو دستتون.
لئون این حالت فلورا رو که دید لبخند زد :
- پس برو تا دیر نشده عزیزم.
- باشه.

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • .

    00

    نیاز دارم پی دی اف کامل این رمان داشته باشم اینطوری کم کمممم عمر من تموم میشهه میخوام زودتر همشو بخونم

    ۸ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    عزیییزم❤️

    ۸ ماه پیش
  • R

    00

    لطفا بگو دشمن ماتیلدا و لئون یه پسره جاذابه که عاشق هم میشن لطفا😂😭😭👍🏻

    ۸ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    لیون هم عجب بلاییه ،میدونه ماتیلدا نسبت به مردها حساسه میگه یه کدوم از ما باید باشه ممنونم نویسنده جان

    ۸ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    😘😘

    ۸ ماه پیش
  • آمینا

    00

    میون دوتا دلبر گیر کرده ماتیلدا 🤣🤣🤣

    ۸ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    اینور بره یا اونور؟ 😂

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.