ماتیلدا به قلم حانیا بصیری
پارت چهل و نهم
زمان ارسال : ۱۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
فلورا لبخند زد رو به من اشاره کرد
- اومدم پیش ماتیلدا تا وقتی که لباساش برسه باهم حرف بزنیم.
لئون نگاهی به من انداخت و بدون اینکه اخم و جدیت از روی صورتش بره رو به فلورا گفت :
- میدونی که اگه از تایم قرصهات بگذره...
فلورا چشماشو به سمت بالا چرخوند و گفت :
- تشنج میکنم و میمونم رو دستتون.
لئون این حالت فلورا رو که دید لبخند زد :
- پس برو تا دیر نشده عزیزم.
- باشه.
اطلاعیه ها :
سلام، این یک پیام خوش آمد گویی برای شماست😎
امیدوارم از رمان جدیدم خوشتون بیاد وَ مثل همیشه با همراهیتون بترکانید🤭😂
بیاید باز هم کنار هم یه داستان باحال دیگه رو رقم بزنیم❤️🥰💃🏻
وَ
ازتون میخوام قسمت نظرات کامنتای با مزه برام بذارید😂💃🏻
بچه ها همونطور که من و سبکم رو میشناسید هیچ موقع برای رمانام عکس شخصیت انتخاب نمیکنم اما یه ویدئو و کلیپ های کوتاهی که وایب شخصیت هارو میده براتون تو پیجم استوری میذارم. خواستید اونجا فالو کنید 🌱🤍
⭕دوستان توجه کنید ⭕
از این به بعد رمان از حالت سکه ای خارج شده و فقط با خرید اشتراک میتونید بخونید ❤️
و اینکه مرسی از همه ی پیامای قشنگتون ببخشید که نمیتونم تک، تک جواب بدم و خوشحالم که تا اینجای رمان انقدر به دلتون نشسته 💮
دوست داشتید توی چنل تلگرامم عضو شید آیدیش هست Hania_basiri
اونجا بیشتر باهمیم❤️
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
حانیا بصیری | نویسنده رمان
عزیییزم❤️
۴ ماه پیشR
00لطفا بگو دشمن ماتیلدا و لئون یه پسره جاذابه که عاشق هم میشن لطفا😂😭😭👍🏻
۴ ماه پیشمریم گلی
00لیون هم عجب بلاییه ،میدونه ماتیلدا نسبت به مردها حساسه میگه یه کدوم از ما باید باشه ممنونم نویسنده جان
۵ ماه پیشحانیا بصیری | نویسنده رمان
😘😘
۵ ماه پیشآمینا
00میون دوتا دلبر گیر کرده ماتیلدا 🤣🤣🤣
۵ ماه پیشحانیا بصیری | نویسنده رمان
اینور بره یا اونور؟ 😂
۵ ماه پیش
.
00نیاز دارم پی دی اف کامل این رمان داشته باشم اینطوری کم کمممم عمر من تموم میشهه میخوام زودتر همشو بخونم