شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۲۱۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
مچ دستام محکم فشرد و سرم رو به دیوار بیشتر چسبوند ناله ام به هوا رفت. ادامه داد:
-بدجور برای متلاشی کردنش اشتیاق دارم.
لبم از فشار و درد می لرزید صدای نالهم رو بزور خفه کردم اما باز هم ریز ریز صدام در میومد.
دستم رو ول ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
FoZoL
20نه پس داره برای اینکه زودتر خونشون رو به عنوان رنگ بهش ندادی تا سرگرم بشه با نقاشی گریه میکنه 😐😂