گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و شصت و هشتم
زمان ارسال : ۱۲۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
آخ که اگر پایم به تهران میرسید، میدانستم چطور تلافیِ این تحقیرها و توهینها را سرش پیاده کنم.
سروقتِ چمدانم رفتم و آن را از روی زمین برداشتم. سپس از خانه بیرون زدم.
تمام مسیر آزادشهر تا تهران نه او حرفی زد و نه من کلامی بر لبم جاری شد. از طرفی چون شب قبل نخوابیده بودم، چشمهایم از غم خواب کم مانده بود از کاسهب سرم بیرون بزند. بنابراین سرم را به پشتی صندلی تکیه زدم و پلک بستم بل
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.