پارت صد و پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۱۳۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

واردِ حیاطِ بیمارستان که شدیم، چشمم به امیرعلی خورد. ماشینش را نزدیک در ورودی بیمارستان پارک کرد و پیاده شد. هنوز در نگاهش شرمساری موج می‌زد، اما در کنارِ آن امواجی از امیدواری را هم شاهد بودم.
یعنی جدی جدی آن‌قدر احمق بود که امید داشت بعد از آن کاری که با من کرد، ببخشمش و حتی عاشقش شوم؟!
در عقب را باز کرد و مثلاً جنتلمنانه عقب کشید و سر به زیر انداخت. هرکس او را نمی‌شناخت، فکر می

749
88,486 تعداد بازدید
282 تعداد نظر
293 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید