گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و چهل و پنجم
زمان ارسال : ۱۴۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
حق داشت اهورا که میگفت از این مرد باید بترسم؛ تا دهان باز کرد، من لال شدم. حالا اگر با آن ابهت جلو میآمد، قطعاً از زورِ ترس پس میافتادم.
بندِ کولهام را میانِ مشتم فشردم و نامحسوس عقب رفتم. نگاهش موشکافانه بود و انگار در وجودِ من به دنبالِ انگیزهای برای قتلِ برادرش میگشت.
یک دستش را داخلِ جیبِ شلوار جینش فرو برد. تای ابرویش را بالا انداخت و لب زد:
-زیاد دیدمت میای اینو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.