گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۴۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
برای او که آبرو حرف اول را میزد و مهر طلاق را تبلِ بیآبرویی میدانست، ازدواج دخترهایش سختترین قسمت زندگیاش بود.
آخر شب هم هرکسی به خانهی خودش برگشت. امیرعلی اصلاً پیشنهاد نداد دقایقی را پیش هم تنها بگذرانیم. از همان ابتدا مثل یک بچه ننه به پدر و مادرش چسبیده بود. آخر شب هم حس کردم مادر امیرعلی میخواهد من را به خانهشان دعوت کند، اما امیرعلی با حرکت چشم و ابرو او را از این کا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.