پارت هفتم

زمان ارسال : ۱۱۵ روز پیش

خون خونش را میخورد و از ته دل دوست داشت بگوید« وقتی جلو من با اون حرومزاده حرف میزنی، دیگه نمیشه سرک کشیدن تو زندگی‌ت» اما از ترس اینکه نکند دیگر مقابلش راحت نباشد لب بست و تنها نفس بیرون داد. نفسی که صدای بلندش به تپش فهماند چقدر کلافه‌ است و دختر ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید