گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت هشتاد
زمان ارسال : ۱۵۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
گلاره سرش را بلند کرد با ابروهای جمع شده، بیشرم از حال خراب شنو خانم، دهان باز کرد.
-ای بابا. متی جان، خوب منم خستم. همگی باهم بودیم دیگه.
ئهدا لبش را گاز گرفت و از کنار دستش سنگ.ریزهای را سمتش پرت کرد. گلاره که نگاهش کرد، ابروهایش را بالا داد.
- خجالت بکش اینطور جواب بزرگتر رو میدی؟!
- ولش کن بچهست.
زبان گلاره خیال کوتاه آمدن نداشت. سرش را روی کوله برگردا