گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت هفتاد و هشتم :
شدت گریههای کژال بیشتر شد.
- آوات نیست. آوات پیش ژیوار نبوده.
همه هاج و واج از ماجرای پیش آمده یکدیگر را نگاه میکردند. تاته سمت ژیوار رفت.
- شاید بهتر باشه برگردی و توی غار رو ببینی؟!
- وَی مامو جان، با اون همه توپ و تفنگ، فکر میکنی زنده پیداش میکنم؟!
- آرامبه. حداقل خیال خودت و این زن رو راحت میکنی.
- شما برید، این جا موندنتون وقت تلف کردنه.
- تا غار باها
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۲۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.