پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۱۴۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه



پونه کمی من‌ومن کرد و گفت:
-نه! راستش‌و بخوای ندارم.
تعجب کردم! تای ابروم رو کمی بالا دادم و گفتم:
-چیزی رو دارید مخفی می‌کنید؟
پونه و شیوا به هم نگاه کردن. شیوا خواست چیزی بگه اما همین که دهنش رو باز کرد، در باز شد و پرستار وارد شد.
با دیدن پونه و شیوا که دو نفری نشستن رو تخت گفت:
-خانم مگه نگفتم یه همراه؟ اصلا جفتتون برید بیرون. می‌خوام پانسمانش رو عوض کنم. ب

483
109,459 تعداد بازدید
342 تعداد نظر
77 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    00

    😯😯😔🌹🌹🌹

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید