پارت سوم

زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش

شماره‌اش را حفظ شده بود! اصلا انگار باید حفظ میشد. همان بار اول که با دستفروش‌های سر چهارراه گرفته بودنش و دختر از ترس به پهنای صورت اشک میریخت و چهارستون بدنش میلرزید؛ اما نمی‌گذاشتند سراغ گوشی‌اش برود، همان وقت که به سان امروز، لیست عزیزانش را بالا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید