پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۲۹۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

به اتاق خاله سیما برگشتم و از فرناز خواستم اجازه‌‌ی ملینا را از معلمش بگیرد. سپهری همان‌‌جا بود که اجازه‌‌ی او را داد و دقایقی بعد ملینا در حالی‌‌که با کنجکاوی به اتاق خاله سیما سرک می‌‌کشید همراه سامان آموزشگاه را ترک کردند. کمی بعد خاله سیما را با ماشین خودش به خانه رساندم و دوباره آموزشگاه برگشتم. تا عصر سر من و فرناز حسابی شلوغ بود تا اینکه بالاخره آموزشگاه تعطیل شد و در را قفل

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • عالی

    00

    عالی

    ۹ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏⚘

    ۹ ماه پیش
  • pppppppp

    ۲۲ ساله 00

    واقعا که😐

    ۹ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    خیلی قشنگ بود مرسی ❤️❤️

    ۹ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏💞⚘

    ۹ ماه پیش
  • اسرا

    10

    کاظم چکارکرده عالیه خانم نعمتی

    ۹ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    تو پارتای بعدی مشخص می‌شه عزیزم 🙏⚘

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.