عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۲۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
فصل 9
تازه به آموزشگاه رسیده بودم که فرناز هم رسید. دست دادیم و داخل رفتیم و کنار هم نشستیم. همانطور که کامپیوتر را روشن میکردم به حامد فکر میکردم. منظورش از این حرف که باید اول از چیزی مطمئن میشد چه بود؟... خیلی ذهنم دنبال پیدا کردن جواب این سؤال بود اما حیف که هیچ جوابی به ذهنم نمیرسید. فرناز ضربهای به بازویم زد و پرسید:
ـ چرا انقدر تو فکری؟
نفس عمیقی کشید
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Zarnaz
۱۹ ساله 10راضیه جونم خیلی ممنون عالی بود 😍❤️من با فرناز موافقم و دوست دارم بهم برسن اصلا برادر خواهر هم نمیبینمشون😁🙈😍
۹ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
آره قشنگم. فرناز دختر تیزبینیه و حدسیاتش میتونه درست باشه 😍♥️⚘
۹ ماه پیشاسرا
10یعنی چکا میخوادبکنه بعدپسرکودک که نیست ممنون خانم نعمتی امیدوارم سلولهای خاکستری پیوسته درحال پیشروباشن 😘
۹ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
حامد حسابی با خاله سیما و مهسا جور شده 😍 عزیز دلمی 😘
۹ ماه پیشپریسا
00کدوم اپلیکیشنوبایدنصب کنم برای ادامه رمان
۹ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
نیاز به اپلیکیشن دیگهای نیست. روزای فرد ساعت ۷:۳۰ پارت رایگان به برنامه ارسال میشه و میتونید مطالعه کنید ولی اگر بخواید رمان رو زودتر بخونید میتونید با پرداخت حق عضویت هر روز پارت جدید بخونید.
۹ ماه پیش
فاطمه
00خیلی خوب بود