عطر به قلم راضیه نعمتی
پارت سوم :
ساعت هشت شب بود که به ویلای زیبا و پرنور شاهرخ رسیدند. شاهرخ و مادرش مهسیما با خوشرویی جلوی در به استقبال ایستاده بودند. با دیدن میهمانان عزیزشان تمام وجودشان به شادی نشست. مهسیما مادر شاهرخ قد کوتاهی داشت و چشمان گرد عسلی پرجاذبهای که با مهر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
الینا
10عالی