پارت نود و پنجم

زمان ارسال : ۹۶ روز پیش

بیرون رفت و کمی بعد صدای عصبانی‌اش را شنیدم.


- پدرسگ مگه نگفتم نرو بیرون؟ الان بابات بیاد باز تو کوچه ببیندت می‌خواد غرش رو سر من بزنه.


هوشنگ گفت:

- گشنه‌م نیست. تو رو خدا، یه ذره دیگه بازی کنم می‌آم.

< ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید