قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت نود و پنجم
زمان ارسال : ۱۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
بیرون رفت و کمی بعد صدای عصبانیاش را شنیدم.
- پدرسگ مگه نگفتم نرو بیرون؟ الان بابات بیاد باز تو کوچه ببیندت میخواد غرش رو سر من بزنه.
هوشنگ گفت:
- گشنهم نیست. تو رو خدا، یه ذره دیگه بازی کنم میآم.
< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اکرم بانو
00حالااین همه دروغ میگه یادش نره