پارت هشتاد و سوم

زمان ارسال : ۱۰۹ روز پیش



بهادر روی کاناپه‌ی نه‌چندان تروتمیزی لم داده و خیره به دیوار مقابلش بود.


با صدای زنگ بلند شد و کمی بعد درِ خانه‌ی کوچک دوطبقه را که در هر طبقه فقط یک اتاق و یک راهرو داشت باز کرد.


مرد میانسال لاغری پشت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید