پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۱۷۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه


فریادم ازگلو جاری نشده توسط دست محکمش بر دهانم در نطفه تمام شد. مرا به طرف واگن برد، در آشپزخانه حبس کرد و با خشم محکم برمیزچوبی کوفت.


والورعلاالدین گرمای چندانی به فضا نمی داد. قابلمه مسی رویش بود و بوی آشنایی آش نیشتر اشک را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.