راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت سی و ششم
زمان ارسال : ۱۹۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
شبانه با دردی توی دستش به هوش آمد. چشمهای اشکآلودش به سرمی که قطرهقطره میچکید خیره ماند. لبهایش خشک بود و سرش به شدت درد میکرد.
نوری که از پنجره داخل آمده بود نهیب میزد که روز شده است. شب کذایی پر وحشت و دلآشوبه به صبح رسیده بود و جان شبانه هنوز در التهاب بود. چشم که چرخاند آراز را دید که روی مبل کنارش به خواب رفته است. تخت تکان خورد و صدا داد و آراز چشم گشود:
_ بیدار
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نیلوفر
00ای وای😱 چه پیچیده و درهم شد😱😱
۴ هفته پیشالی
00این چند هفته هست قسمت بعدی نزاشتین مشکلی پیش اومده
۵ ماه پیشساناز لرکی | نویسنده رمان
سلام عزیزم درگیر مشکلی شدم که حل شد. پارتگذاری به روال سابق برگشت
۵ ماه پیشپروین شفیعی
00من هزینه رو واریز کردم اما خیلی وقته برای رومان لود نمیشه و تقاضای واریز هزینه داره این دیگه چه شیوه ی مشتری مداری هست
۶ ماه پیشسازنده برنامه
دوست عزیز شما باید از طریق اپلیکیشن اندرویدی دنیای رمان در گوشی موبایلی که درخواست عضویت دادید ، رمان رو باز و مطالعه کنید. غیر از این روش پارت ها برای شما قفل هستن و امکان مطالعه رو ندارید.
۵ ماه پیشسازنده برنامه
گویا شما سعی دارید از طریق مرورگر گوشی یا لپ تاپتون رمان رو مطالعه کنید و این امکان پذیری نیست. فقط باید از طریق اپلیکیشن دنیای رمان که روی گوشیتون نصب دارید این کار رو بکنید
۵ ماه پیش
....
10تا الان اینجوری بودم که آراز چقدر گوگولی و نازه و خاک تو سر مهراد بعد الان تغییر نظر دادم که مهراد بچه طفلکی :)))) جیگرم کبابه براششش و البته که خاک تو سر آراز که معلومه همه چی از گور خودش بلند میشه