پارت سی و یکم :

اخم‌هایم توی هم رفت.
- بزرگش نکنم! من که می‌دونم به خودت نمی‌رسی.
چیزی نگفت. کمی که دقت کردم متوجه‌ صدای آرام امواج دریا شدم.
قبل از آنکه بخواهم چیزی بپرسم کوروش پرسید:
- بیرون میای؟
متعجب از جایم برخاستم. با احتیاط خم شدم تا بلکه بتوانم از نرده‌هایی که دور تا دور باغ عمارت قرار دارد چیزی ببینم.
- دم دری؟
صدای باز و بسته شدن در ماشینش را شنیدم.
- آره.
وقتی چ

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.