پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۲۱۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
اینبار من بودم که با مهربانی نگاهش کردم و در جواب صبر و حوصلهای که برای پاسخ دادن به سوالهای همه از خودش نشان داده بود، با لحنی قدردان و ذوق زده گفتم:
- به امید خدا به سلامتی زود به آرزوت برسی و خستگی این همه سال، و تلاشهای زیادی که برای این شغل کشیدی و تک تکمون هم شاهدش بودیم از تنت در بره.
یک برق خاصی در چشمانش نمایان شد. برایم توصیفش کمی سخت بود و دلیلی هم برای آن نمیتوانست