پارت چهارم

زمان ارسال : ۱۲۶ روز پیش

ماه‌منیر طبق عادت مألوف چادر را درون مشت گرفت و تلاش کرد لحن هیجان‌زده‌اش را هنگام کلام کنترل کند اما موفق نشد.

- خدا از بزرگی کمتون نکنه میرزا مظفّر. برادری کردین در حقّم.

میرزا مظفّر برادرانه لبخند زد و گرمای لبخندش به جان ماه‌منیر نف ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید