تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و هفتاد و سوم :
صدرا دیشب عکس فیش واریزی حقالزحمهام را برایم فرستاده بود. نگذاشته بود عرقم خشک شود. میتوانست دوست بسیار خوبی باشد؛ حتی بهتر از امیرحسین. به وقتش کم حرف بود، به وقتش بلد بود جملات کارآمدی بگوید. حامی بود و حد و مرز میشناخت. برای دوستیاش انرژی میگذاشت اما منتی در کار نبود. فکرش همزمان به همه چیز بود؛ به این که آقا شهریار و همسرش چه دوست دارند، سپیده چطور خوشحال میشود. چطور می
یانا
00راستی ودرستی از همه چیزی بهتره که آوا داره