پارت صد و هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۱۲۴ روز پیش

صدرا دیشب عکس فیش واریزی‌ حق‌الزحمه‌ام را برایم فرستاده بود. نگذاشته بود عرقم خشک شود. می‌توانست دوست بسیار خوبی باشد؛ حتی بهتر از امیرحسین. به وقتش کم حرف بود، به وقتش بلد بود جملات کارآمدی بگوید. حامی بود و حد و مرز می‌شناخت. برای دوستی‌اش انرژی می‌گذاشت اما منتی در کار نبود. فکرش همزمان به همه چیز بود؛ به این که آقا شهریار و همسرش چه دوست دارند، سپیده چطور خوشحال می‌شود. چطور می

1443
461,715 تعداد بازدید
2,179 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یانا

    00

    راستی ودرستی از همه چیزی بهتره که آوا داره

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ❤️❤️❤️❤️

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید