ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت چهل و پنجم :
فصل 21
بهار و ملیحه در حال چای خوردن صحبت میکردند. ملیحه گفت:
ـ بهمن به خاطر خودت میگه. دوست نداره فردا تو زندگی سختی بکشی. نباید از سر احساس تصمیم بگیری.
ـ مگه تو و بهمن عاشق هم نبودین؟
ـ آره ولی مسئله ما فرق میکرد. بهمن پسر عمه من بود اما ما اصلاً عباس رو نمیشناسیم. هنوز یه سالم نشده که با هم همسایه شدیم. احسان خیلی موقعیت خوبی داره. هم پسر عموته و دلسوزت.
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۶۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
بهاره
10واقعا حس بدیه یکی بهت زور بگه مخصوصا اگه موضوع ازدواج باشه ولی در هر حال خوشحالم که بهمن راضی شده