پارت هفتاد و هفتم :

تانیا که کم مانده بود به التماس بیفتد، زمزمه کرد:
_بهم بگو کجاس؟
_آزمایشگاه ملی لس آلاموس!
مهران به قدری ساده و سریع عنوانش کرد که تانیا حتی فرصت نیافت در خصوص آن فکر کند. تنها چیزی که به زبانش جاری شد جمله‌ی کوتاه «بزرگترین مرکز تحقیقات هسته‌ای آمریکا.» بود که قطرات اشک در پی‌اش روانه گشت. نمی‌دانست اتفاق خوبی بود که بالاخره بداند پدرش کجاست یا بدترین چیزی بود که پس از خبر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️

    ۵ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۴ ماه پیش
  • مریم گلی

    10

    نمی دونم مهران قصدش فقط کمک کردن به تانیا ست یا اونم یه جورایی به تانیا علاقمند شده ممنونم نویسنده جان

    ۷ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ببخشید که نبودم عزیزم. مرسی بابت نظراتت❤️ بهتره از مهران چیزی نگم 😁😁

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.