پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش

کمی بعد زن عمو هم به جمعمان پیوست و با کوروش و من سلام و احوال پرسی گرمی نمود. دیگر همه در جای قبلی‌شان نشسته بودند و کوروش هم در تنها صندلی خالی موجود، کنار من جای گرفته بود.

با شیطنت به سهند که کنار فرهاد بود و کوروش را با اشتیاق نگاه می‌کرد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید