ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
فصل7
بهار و کارآموزان هر کدام در حال انجام دادن کاری بودند که دو دختر وارد آرایشگاه شدند و به اشرف خانم سلام کردند. اشرف خانم در حالیکه تلفنی با پسر بزرگش فرامرز حرف میزد با سر جواب سلام دخترها را داد و لیلا به طرفشان رفت و کارشان را پرسید. دختری که لاغرتر از دوستش بود در حال در آوردن مانتوی کوتاه صورتیاش گفت:
ـ میخواستیم موهامون شینیون بشه.
لیلا با لبخند گفت:
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
تشکر عزیزم
۴ ماه پیشاتو
00احساس میکنم نقش عباس خیلی کمه.یکم باید پررنگ تر و خوش رنگ و لعاب تر باشن.فعلا که اشرف خانوم نقش اصلیه داستانه بعدم مهناز خانوم
۵ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
کلا تو این داستان در مورد شخصیت های مختلف جامعه صحبت شده چون داستانمون اجتماعی هست. داستان که جلو می ره عباس و بهار پر رنگ تر میشن.
۵ ماه پیشاسرا
10خوب اصولابه کارآموزپول نمیدن تاچندماه بعدهم درصدی میدن الان این خرابکاری گردن بهارنیفته🙏😘
۵ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
گردن بهار نمیافته ماجراش جالبه🙂
۵ ماه پیشFawtemeh
20یا خدا اشرف چه کرده؟؟🥴😂
۵ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
😅😅
۵ ماه پیشآرام
10عالی
۵ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
❤🌹
۵ ماه پیش
ستایش
01خیلی عالیه