پارت چهل و دوم :

هنوز دستمو روی دستگیره در نذاشته بودم که یهو فرهود گفت :

- منکه میدونم دلیل محکمتون برای اینکه فرشته رو گناهکار بدونید شهادت اون چهار نفریه که باهاش رستوران بودن.

دستم به در نرسیده سرجام ایستادم و ماتم برد
سروان احمدی گفت :
- دوستاش.

نفسم به شمارش افتاد و خشمگین دستمو پایین اوردم و مشت کردم... دوستام؟ نازنین، زیبا، مرضیه و شکیبا اونا برای من شهادت دادن؟ مخ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    10

    واقعا آدم چند تا دوست مثل دوستای فرشته داشته باشه دیگه نیازی به دشمن نداره قربون معرفتت فرهود جان ،برادر به تو میگن ،مرده شور ریخت بابای فرشته رو ببرن که انگار فرشته اصلا بچش نیست ،ممنون حانیا جون

    ۹ ماه پیش
  • آمینا

    10

    حالا خوبت شد ناراحتت کردن.دوستاش مگه دیدن که فرشته کسی رو بکشه چجوری شهادت دادن.برو به ادامه مردنت برس که مردن شیرینتر از زندگی میان دلمردگان و وجدان مرده ها است🥲

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.