پارت شصت

زمان ارسال : ۱۳۱ روز پیش



یک‌دفعه اطرافم روشن شد و صدای قطار دورتر.


چشم باز کردم و از میان علف‌ها آسمان آبی را دیدم. نفس راحتی کشیدم. عذاب به پایان رسیده بود و هنوز زنده بودم. جان سالم به در برده بودم.


کمی سرم را بالا آوردم که ع ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید