پارت پنجاه و پنجم

زمان ارسال : ۱۳۷ روز پیش



لبخند محوی زد و با خونسردی خاصی گفت:

- پسرعموت با لباس شخصی اومده، یعنی از طریق ارتش و پلیس اقدام نکردن. گفتی عموت ارتشیه. لابد از یه راه‌هایی اطلاعات گرفته ولی غیررسمی.


عیوض گفت:

- یه گروهبان هم باهاشو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید