پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۴۰ روز پیش

صدا به حدی بلند بود که شک نداشتم الان همه ی همسایه ها میریزن بیرون، درحالی که همشون شوکه و رنگ پریده ان، ولی این اتفاق نیوفتاد! از قرار معلوم صدایی که شنیده میشد فقط یه هدف داشت و اونم انداختن ترس و وحشت تو دل ما بود!
_چیکار کنیم؟
صدا و لحن پدر پیام نشون میداد که این بار اونم ترسیده، شایدم فقط نگران پسرش بود که باید تا چند دقیقه ی دیگه پاشو توی اون خونه میذاشت...
_باید بریم داخل، ب

159
24,954 تعداد بازدید
196 تعداد نظر
74 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر ابی

    10

    وای خیلی عالی انگار منم کنار اونا هستم خسته نباشید

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید