پارت هفتم

زمان ارسال : ۱۴۰ روز پیش

اما زهی خیال باطل، مگر می‌شد زمانی که فرهاد در چند وجبی‌ام حضور داشت به چشمانم خواب بیاید؟

من با هر دم و بازدمی که انجام می‌دادم از عطر فرهاد پر می‌شدم و هوش از سرم می‌رفت. به همان خاطر، از آن تصمیم، صرف نظر کردم. خودم را به خواب زدم و فقط چشم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید