پارت صد و هفتاد و یکم

زمان ارسال : ۱۳۰ روز پیش

از وقتی آمده جلوی باد مستقیم کولر نشسته و پره‌های آن را روی خودش تنظیم کرده است. چشم‌هایش را می‌بندد و کمی جلو می‌آید تا سرش را روی پشتی صندلی فیکس کند.
- من امروز زودتر می‌رم. قراره با یکی از دوستام برم بیرون شام. آقای مسیبی اومد، اون سه تا برگه‌ی تو کاور رو که گذاشتم تو کشو بالایی، بده بهش. یادت نره رسید بگیری.
- نوش جونت. حالا چرا اینقدر حرصی؟
- اگه تو هم دو ساعت تو ترافیک م

1447
463,399 تعداد بازدید
2,181 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zahra.s

    11

    وا بده آوا

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ❤️دخترم عاقله با یک تجربه‌ی تلخ. بهش زمان بدین.

    ۴ ماه پیش
  • سیتا

    00

    قرمه سبزی چرب و چیلی چه شود شهریار بفهمه صدرا گفته شهریار قرمه سبزی دوست داره

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ❤️❤️صدرا کارشو بلده.

    ۴ ماه پیش
  • سپیده

    20

    موافقم قرار شام همایون با هلن🙃 فاطمه جون کلاً رمان چند پارته؟؟

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    در تلگرام بالای چهارصد پارت بود. ولی اینجا سه برابر تلگرام دارم پارت می‌ذارم. فکر کنم دویست و سی چهل پارت بشه.

    ۴ ماه پیش
  • سارای

    00

    هلن هم به جمع متاهل هاپیوست،💃💃💃💃

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ❤️❤️

    ۴ ماه پیش
  • Aa

    00

    عالی👏⚘

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید