پارت صد و هفتاد

زمان ارسال : ۱۳۱ روز پیش

لب‌هایش را به هم چفت می‌کند و چشم‌هایش به سمت بالا یک نیم دور در حدقه می‌چرخند. این مرد حمایت را خوب بلد است اما خودش که حق عادت به این حمایت‌ها را ندارد. کمی مکث می‌کند تا جملاتش را جفت و جور کند و با تن صدایی پایین به حرف می‌آید. ته دلش طالب ادامه‌ی این دلگرمی‌هاست اما زبانش به عکس دلش عمل می‌کند.
- آقا صدرا! من کارم نهایتا چند روز دیگه تو دفتر شما تموم می‌شه. نمی‌خوام گربه کوره

1447
463,432 تعداد بازدید
2,181 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    00

    فقط یه ایرانی توی اوج گرما چای میخوره😁😁 ممنون فاطمه جون🌹❤️🌹

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😂😂😂😂منم یه ایرانی اصیلم.🙈

    ۳ ماه پیش
  • سیتا

    00

    هوا گرم هست بعد همایون داره چای میخوره

    ۴ ماه پیش
  • نیل

    00

    این چیزا برای مردم ایران عادیه که 😅

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۳ ماه پیش
  • Aa

    00

    عجب زرنگیه صدرا قدم به قدم میره جلو مثل امیر حسین ساده نیست ممنون عالی بود🙏⚘

    ۴ ماه پیش
  • اسرا

    20

    بیچاره امیرحسین الان صدرامیبینه دلشکسته میشه ممنون😘

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید