تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و شصت و پنجم :
نهایت تلاشم را کرده بودم که کار به اینجا نکشد تا همان خاطرات خوبی که میان دو خانواده بود باقی بماند و تهماندهی احترامها هم از بین نرود. ولی سمیر مثل همیشه با طلبکاری احمقانهاش نیت کرده بود همه چیز را از اینی که هست خرابتر کند.
آقا یحیی و سعیده خانم که از راه میرسند پریشانیشان دست کمی از احوال بابا ندارد. آنها هم از خواب بیدار شده و با عجله و نگرانی به کلانتری آمدهاند تا
سمانه
00عالی