پارت پنجاه :

_اواخر همه‌ش بحث و دعوا بود. بعدم که لیا رفت.
جام خالی تانیا را از دستش گرفت و افزود:
_صورتت ملتهبه. دیگه نخور!
سپس به چند صندلی خالی در گوشه‌ی سالن اشاره کرد.
_بشینیم؟
تانیا بدون پاسخ دادن، همراهش شد.
سرش اندکی گرم شده بود. گرمای خوشایندی بود. ریتم موسیقی تند شده بود و تانیا بدش نمی‌آمد اندکی خود را رها کند.
_برقصیم؟
سوالش جفت ابروهای دکتر را بالا انداخت. باز

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    خوشم اومد از تانیا ،اگه آرسین قراره تانیا رو داشته باشه ،باید دور خیلی ها رو منجمله لیا رو خط بکشه

    ۸ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    دقیقا همین‌طوره

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.