پارت چهل و نهم :

از پله‌ها پایین آمد. حالت مارپیچی پله‌ها، مانع از دید کامل سالن می‌شد. عادت به پوشیدن لباس باز نداشت و احساس ناراحتی می‌کرد؛ اما آن روزها هیچ چیز زندگی‌اش عادی نبود. او آن روزها ناملایمات زیادی را به جان خریده بود و این مهمانی اجباری شاید کمترین‌شان بود‌. پس می‌توانست تحمل کند!
زمانی که اشراف کامل به سالن پیدا کرد؛ متوجه شد هیچ‌یک از آشناها در سالن نیستند. پوفی کشید و به یکی از م

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.