ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت سیزده :
بهقدری ذهنش درگیر آمدن امیرحسین و سوپرایزی که انتظارش را میکشید شدهبود که چندباری در کار اشتباه کرد. یکبار هم شقایق به او طعنه زد که «حواست کجاست؟» تا وقتی امیرحسین بهدنبالش آمد، هردقیقه برایش بسان یکعمر گذشت.
حالا با اشتیاق کنار امیرحسین نشسته بود و داشت با سوالهای بیجواب در ذهنش میجنگید. امیرحسین با هیجان رانندگی میکرد و هرازچندگاهی هم نگاه عاشقش را به ایشتار م
مطالعهی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۴۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.