ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت دوازده
زمان ارسال : ۱۶۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
فصل 3
اردیبهشت کمکم جایش را به خرداد میداد و خرداد هم با سخاوتمندی تمام گرمای وجودش را روی زمین پهن میکرد.
ایشتار شربت پرتقال را یکنفس سر کشید و لیوان را داخل سینک گذاشت. شقایق شادیکنان دستش را به کمر ایشتار کوبید و گفت:
- مژده بده!
ایشتار از خوشحالی بیشازحد شقایق تعجب کردهبود. چراکه تا همین هفتهی قبل حتی یکلبخند کمرنگ هم روی لب این دختر دیده نمیشد.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.