ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت دوازده
زمان ارسال : ۲۰۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
فصل 3
اردیبهشت کمکم جایش را به خرداد میداد و خرداد هم با سخاوتمندی تمام گرمای وجودش را روی زمین پهن میکرد.
ایشتار شربت پرتقال را یکنفس سر کشید و لیوان را داخل سینک گذاشت. شقایق شادیکنان دستش را به کمر ایشتار کوبید و گفت:
- مژده بده!
ایشتار از خوشحالی بیشازحد شقایق تعجب کردهبود. چراکه تا همین هفتهی قبل حتی یکلبخند کمرنگ هم روی لب این دختر دیده نمیشد.