ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت دوازده :
فصل 3
اردیبهشت کمکم جایش را به خرداد میداد و خرداد هم با سخاوتمندی تمام گرمای وجودش را روی زمین پهن میکرد.
ایشتار شربت پرتقال را یکنفس سر کشید و لیوان را داخل سینک گذاشت. شقایق شادیکنان دستش را به کمر ایشتار کوبید و گفت:
- مژده بده!
ایشتار از خوشحالی بیشازحد شقایق تعجب کردهبود. چراکه تا همین هفتهی قبل حتی یکلبخند کمرنگ هم روی لب این دختر دیده نمیشد.
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۴۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.