ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت یازده :
از شقایق خداحافظی کرد. امشب قرار بود میهمانان به خانهشان بیایند تا مادرش نامزد کند. از تهدل دعا کرد که آن مرد مانند سپنتا توزرد از آب بیرون نیاید و مادرش هم بتواند بعد از مدتها یکزندگی آرام، بیدغدغه و همراه با عشق را تجربه کند و خوشبخت شود. با خانوادهی آرمیتا آشنا بود اما چندان با یکدیگر رفتوآمد نداشتند. فقط درحد جشنها و رفتن به آتشکده، اوستاخوانی و گاتهاخوانی آنها را می
مطالعهی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۵۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.