پارت پنجم

زمان ارسال : ۱۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه

شیراز - 9صبح


وقتی حاج‌امیر و زهراخانم عازم شدند، امیرحسین زودتر از آنچه که فکرش را می‌کرد، به شیراز آمد. ساعت‌نه صبح با چشمانی بی‌رمق و خسته روبه‌روی ساختمان ایستاده‌بود. فوراً خودش را به طبقه‌ی‌چهارم رساند. جلوی دفتر کاملاً خیس شده‌ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید