اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و نود و هشتم
زمان ارسال : ۹۷ روز پیش
صنم بغضش را فرو برد. نیشخند جاوید رنگی از غم گرفت و با همان دستی که روی موهای او بازیبازی میکرد انگشتانش را گرفت و بالا آورد.
تلاش ماهصنم برای پس کشیدن دست یخ زدهاش بیثمر ماند. جاوید در کمال وقاحت مقابل نگاه ترسیده و ناباورانهی او، آن را بالا گرفت و بوسهی نرمی پشتش زد.
تمام وجود زن پر از احساس گناه شد. سرش را تکانتکان داد و قطرهقطره اشک از گوشهی چشمش راه گرفت و
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.