اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و هشتاد و هشتم
زمان ارسال : ۱۰۸ روز پیش
طاهر متعجب از این حالت پیش آمد. ابتدا نگاه متعجبی در اطراف اتاق انداخت و سپس پرسید:
_ چیزی شده؟ روی این بچهرو مینداختی سرما نخوره یهوقت.
کنار پای پسرش نشست. دستی بهگونهی سرد او کشید و مجدد رو به ماه صنم پرسید:
_ با توام ماهصنم؟ ساکتی چقدر؟ اتفاقی افتاده؟
لبهای سفید و خشکیدهی زن تکانی خورد و بیهیچ حرف اضافهای نالهزد:
_ تو میدونستی؟
خط ریزی بین دو اب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.