اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و شصت و چهارم
زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
_ واجبه فداتشم. ماهی افتاد تو تور، ولش کنم در رفتههاا.
نیلو دلخور لبهایش را بهم کشید و از کنار تخت بلند شد. شهاب برای خودش فاتحه خواند. نیلو پشت به او برگشت و دلخور گفت:
_ داری با بچه حرف میزنی؟ یک کلمه بگو مزاحم نشو، همین.
سپس دستی برای او بلند کرد و با همان لحن ادامه داد:
_ این همه صغری کبری چیدن نداشت که. من میرم تو سالن بخوابم، شب بهخیر.
شهاب از پشت سر رقصی به گ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.