پارت صد و پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۱۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

گویا قصد داشت مردم را بترساند که دست از سروشکل رضاخانیش نمی‌گرفت.
حرصی پاهایش را به زمین می‌کوبید و پیش می‌رفت‌. دردش از حجاب و پوشیدگی خودش نبود. خانه‌ی پدر هم که بود میلی به عریانی و خودنمایی نداشت. دردش آنجایی بود که مثل کاسه بشقاب مسی برایش قیمت و قسمی از اموالشان شده بود گویا.
مقابل حجره‌ی نظام که رسید قفسه‌ی سینه‌اش از حجم زیاد حرص خوردن و به تاخت رفتن می‌سوخت و گلویش ب

171
59,270 تعداد بازدید
84 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید