اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و پنجاه و هفتم
زمان ارسال : ۱۶۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
گویا قصد داشت مردم را بترساند که دست از سروشکل رضاخانیش نمیگرفت.
حرصی پاهایش را به زمین میکوبید و پیش میرفت. دردش از حجاب و پوشیدگی خودش نبود. خانهی پدر هم که بود میلی به عریانی و خودنمایی نداشت. دردش آنجایی بود که مثل کاسه بشقاب مسی برایش قیمت و قسمی از اموالشان شده بود گویا.
مقابل حجرهی نظام که رسید قفسهی سینهاش از حجم زیاد حرص خوردن و به تاخت رفتن میسوخت و گلویش ب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.