قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و هفده
زمان ارسال : ۱۷۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
مکثی کرد و پرسید:
_ کی مرخصش کردن؟ توقع داشتم حداقل تو این یه مورد مادرمو در جریان بزارید.
و خجالت ادریس دو چندان شد. پنجههایش را روی میز از هم باز کرد و گفت:
_ چی بگم، شرمندگیه ما از شما که تمومی نداره. خودش خواست سرگرد. دیروز که میخواستن مرخصش کنن گفت فقط یه خواهش دیگه دارم ...
از خجالت زبانش میگرفت و کلمات روی آن جاری نمیشد. سری جنباند و افزود:
_ فقط سرگرد و مادرش چ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.