طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت پنجاه و یکم :
وقتی پایم را روی زمین سخت گذاشتم پله های جادویی پشت سرم محو شدند.
جلو رویم کوچه های تنگ و پرصدا چون جادویی نیمه شب ظاهرشد.
بوی خوش ادویه های تند باعث شد تا لحظه ای دلتنگ نان های لذیذ قصر شوم.
به دنبال بوی خوش غذا از کوچه های تنگ خشتی عبورکردم.
وسط بازارچه انسان های معمولی با نقاب های چوبی رنگین شده وحشتناک مشغول خرید وفروش بودند.
تلیمان گفت