دادگاه مردگان به قلم سهیلا عبدی
پارت سی و هشتم :
اخم غلیظی روی صورت کارمن نشست با عصبانیتی که سعی در مخفی کردنش داشت گفت:
- ولی... من که ازت نخواسته بودم بیای پیشم، جیمز!
جیمز به طرفش رفت و صورت ظریف کارمن را در دستانش قاب کرد و با لحنی که حال دخترک را به هم میزد خندید:
- امشب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما